نقاش ازل چون که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت

---------------------------------------------------------------

خورشید را می دزدم
فقط برای تو !
می گذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوست دارم !
فردا تو می فهمی .
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت , می دانم !
آخ .. فردا !
راستی چرا فردا نمی شود ؟
این شب چقدر طول کشیده ..
چرا آفتاب نمی شود ؟
یکی نیست بگوید آفتاب کدام گوری رفته ؟

---------------------------------------------------------------

انگار غزل آب نباتی شده باشد
وقتی که دوتا لب قر و قاطی شده باشد
لبهای تو با طعم انار است و دو چشمت
شیریست که کم کم شکلاتی شده باشد
این طور نگاهم نکن، انگار ندیدی
شهری پی عشق تو دهاتی شده باشد
من با تو خوشم، با نمد بر سر دوشم بگذار
که عالم کرواتی شده باشد
یک بار به من حق بده لبهای کبودم
در لیقه ی موهات دواتی شده باشد
باید که غزلهای مرا هم نشناسی
وقتی که غزل هم صلواتی شده باشد

---------------------------------------------------------------

هزار قصه نوشتیم بر صحیفه ی دل/
هنوز عشق تو عنوان سر مقاله ی ماست

---------------------------------------------------------------